عصر است و حوالی ساعت پنج 

پاییز، پاییز کذایی!

روزی از سال یک هزار و نمیدانم!

خیابان شهید چشمانش، پلاک مفقود الاثر وجودم

روی تخته سنگی در حیاط نشسته وبه لالایی مرگ اور غروب گوش میدهم.

لباسم زرد است هم رنگ نفرت زباله کشیده از برگهای تک درخت کنج باغچه.

اینجا دیوانه خانه است.

پر از منی که به دیده، دیده ام آن گرگ و میش غروب،رقص نسیم سپیده میان گیسوان طلایی خورشید، شبنم چکانده شده روی انار سرخ و ترک خورده لب هایت، چشمان آن گربه وحشی که معشوقه ی تک تک دیوانه های این دیوانه خانه است.

و هنوز هم همه تلاشم روی این تخته سنگ کشیدن شاید یک خط صاف باشد

از بچگی نقاشی ام خوب نبود، جغرافی و ادبیات و تاریخ و حسابم هم خوب نبود

اما تو شدی همان استادی که بعد از چهار سال شمردن این روزها هنوز هم میتوانم چشم بسته تک تک خطوط صورتت را بر طرح زنم.

نه حتی میتوانم خوب نقاشی کنم بلکه سالهاست دوره میکنم قرارداد میان دستهایم و دستهایت را.

که به ازای یک بار لمس دستانت تمام هوش و حواسم را به تو بخشیدم

تکلیف ادبیات و حسابم که مشخص است

آدم ها هر چه دیوانه تر باشند شاعر تر میشوند وهر چه شاعر تر باشند بیشتر حساب میکنند لحظه های نبودنت را

خلاصه برایت از دیوانه خانه گفتم

دیوانه خانه ای که خانه ابدی ام شد

در تک تک لحظات نبودن وجودت.

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خبرنامه سئو ایران و جهان فروشگاه اینترنتی ویترین32 چمنسار وبلاگ تفریحی سرگرمی لبخند سبز کال ... Guidance for travel and import and export to Iran إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی آهنگ|ترانه|موزیک فلش | فلش چت | چت روم فلش | فلش گپ | گپ فلش